خطوط قرمز را مشخص کنيد


 






 
توصيه به بازدارندگي از سوي کارشناس برجسته خلع سلاح
پيشرفت هاي حاصل شده در برنامه هسته اي ايران، گفتمان موجود در غرب درباره اين موضوع را تغيير داده است؛ بدان معنا که اگر در گذشته موضوع اصلي جلوگيري از توانمندي هسته اي ايران بود، اکنون بحث بر سر شکل دهي به بازدارندگي در قبال ايران هسته اي است. در همين راستا کنت پولاک، کارشناس برجسته مباحث خلع سلاح و کنترل تسليحات اخيرا در مقاله اي که در سايت شوراي روابط خارجي آمريکا با عنوان «بازداشتن يک ايران هسته اي» منتشر شده، موضوع شکل دهي به بازدارندگي در قبال ايران هسته اي را مورد بحث قرار داده است. ذکر اين نکته ضروري است که ارائه خلاصه اي از مدعيان نويسنده مقاله به هيچ روي به معناي تاييد آنها نيست. ناگفته پيداست که اين مقاله با عينک آمريکايي نوشته شده است. از منظر نويسنده با توجه به پيشرفت هاي هسته اي ايران، اکنون مهم ترين گزينه پيش روي ايالات متحده شکل دهي به نوعي بازدارندگي در قبال اين کشور است. در اين چهارچوب وي پس از ارائه تحليلي کوتاه از مقوله بازدارندگي و تجارب آمريکا در اين زمينه در دوران جنگ سرد، به مولفه هاي اساسي شکل دهي به بازدارندگي در قبال ايران مي پردازد.
پولاک معتقد است که اولين و مهم ترين موضوع در بحث بازدارندگي ايران، موضوع خطوط قرمز است؛ بدان معنا که چه اقداماتي از سوي ايران منجر به واکنش نظامي آمريکا در اشکال متعارف و يا هسته اي خواهد شد. به گمان نويسنده تجربه رويارويي آمريکا با شوروي و کره شمالي در دوران جنگ سرد و پس از آن، نشان دهنده اهميت حياتي خطوط قرمز در توفيق استراتژي بازدارندگي است. البته او تاکيد دارد که خطوط قرمز را فارغ از اولويت ها، راهبردها و قابليت هاي آمريکايي نمي توان تعريف کرد و هر بحثي راجع به خطوط قرمز لازم لاجرم به اين مباحث کشيده مي شود. او تاکيد دارد که در چهارچوب خطوط قرمز، آمريکا تنها بايد هنگامي بحث تهديد به استفاده از زور عليه ايران را مطرح کند که اولا به معناي واقعي در پي استفاده از آن باشد و ثانيا قابليت انجام مؤثر اين کار را داشته باشد. پولاک تاکيد دارد که مهم ترين خط قرمزي که آمريکا در برابر ايران بايد آن را مشخص و آشکار سازد آن است که هرگونه استفاده ايران از توان نظامي متعارف يا هسته اي خود در وراي مرزهايش، واکنش متعارف يا هسته اي ايالات متحده را در پي خواهد داشت. از منظر وي اين خط قرمز، کانون شکل دهي به بازدارندگي در قبال ايران است و در اين چهارچوب آمريکا نبايد به ايران اجازه دهد تا همسايگانش را تهديد به استفاده از زور کند يا به چنين اقدامي مبادرت ورزد. خط قرمز دوم در برابر ايران براي شکل دهي به بازدارندگي از منظر وي، معطوف به انتقال مواد و تسليحات هسته اي از سوي ايران به طرف يا طرف هاي ثالث است. او مدعي است که ايران ممکن است مواد يا سلاح هاي هسته اي را به طرف ثالثي به ويژه گروه ها و جنبش هاي اسلامي انتقال دهد، بنابراين آمريکا بايد براي اين کشور روشن سازد که چنين اقدامي واکنش نظامي در پي خواهد داشت. البته او دو رويکرد موجود در آمريکا را در اين موضوع متذکر مي شود: يکي رويکردي است که معتقد است اگر هريک از گروه هاي تحت حمايت ايران در هر جايي از سلاح ها و مواد هسته اي در حمله به ديگران استفاده کنند، آمريکا در تلافي بايد به ايران حمله کند و منتظر شواهدي دال بر دخالت ايران در اين قضايا نماند. رويکرد ديگر که رويکردي افراطي است معتقد است که آمريکا حتي اگر اطلاعات قابل اتکايي مبني بر انتقال مواد و تسليحات هسته اي از سوي ايران به گروه هاي تحت الحمايه اش يا طرف ثالثي به دست آورد، براي حمله تلافي جويانه به ايران کفايت مي کند.
خط قرمز سومي که پولاک آن را طرح مي کند، معطوف به اقدامات آمريکا در مقابل رفتار منطقه اي ايران است. از منظر وي ممکن است ايران داراي توان هسته اي تصور کند که ايالات متحده در تلافي حمايت اين کشور از جنبش هاي ضدآمريکايي در منطقه به اين کشور حمله نخواهد کرد؛ در حالي که آمريکا بايد براي اين کشور روشن سازد که در مقابل دخالت در امور داخلي ايران و حمايت آشکارتر از شورشيان مسلح در داخل ايران مبادرت خواهد ورزيد.

شکل دهي به پيماني منطقه اي
 

مولفه ديگري که پولاک در راستاي شکل دهي به بازدارندگي در برابر ايران بر آن انگشت مي نهد، شکل دهي به پيمان منطقه اي از جنس ناتو يا سنتو (که در گذشته در منطقه شکل گرفته) براي مقابله با ايران است. از منظر وي شکل دادن به چنين ائتلافي با عضويت رسمي آمريکا مي تواند در اعمال بازدارندگي در برابر ايران موثر واقع شود. البته او مي پذيرد که با وجود جو شديدا ضد آمريکايي در منطقه ممکن است اين پيمان به جايي نرسد و به همين لحاظ پيشنهاد بازتعريف ترتيبات امنيتي منطقه اي براي محدود کردن ايران را مطرح مي کند.

آرايش نيروهاي آمريکايي
 

ديگر مولفه اي که به زعم پولاک در اعمال بازدارندگي در برابر ايران مي تواند موثر افتد، آرايش نيروهاي آمريکايي در جوار مرزهاي ايران است. او معتقد است که با توجه به تجربه بازدارندگي آمريکا مي توان گفت که اين مولفه نقشي کليدي در توفيق بازدارندگي ايفا مي کند. از منظر وي حضور نيروهاي آمريکايي در جوار مرزهاي ايران اولا مانعي در برابر بالفعل شدن قدرت تهاجمي ايران است و ثانيا تضميني براي خطوط قرمز فوق الذکر ايجاد مي کند. البته او آن قدر واقع بين هست که بپذيرد حضور اين نيروها با دشواري هاي مهمي مواجه است زيرا در وهله اول ايران نفوذ خود را در منطقه به صورت نامتقارن و با حمايت از نيروهاي ضد وضع موجود و نه با حمله به همسايگان صورت داده است و طبيعتا نيروي نظامي در برابر چنين شکلي از نفوذ کارايي چنداني نخواهد داشت. ديگر آنکه افکار عمومي منطقه به گونه اي روزافزون ضد آمريکايي مي شود و در چنين فضايي گسترش بي محاباي پايگاه هاي آمريکايي در منطقه عملا امکان پذير نيست. گسترش اين پايگاه ها همان گونه که نويسنده به درستي بر آن تاکيد مي کند، به تضعيف بيشتر رژيم هاي محافظه کار منطقه منجر خواهد شد. از همين روست که او توصيه مي کند اين اقدام با احتياط ويژه اي صورت گيرد.

کمک هاي نظامي
 

کمک هاي نظامي يکي ديگر از مولفه هاي استراتژي بازدارندگي است که کنت پولاک براي مقابله با ايران به سياستگذاري آمريکا پيشنهاد مي کند.او تاکيد دارد که آمريکا بايد همچنان به فروش تسليحات به همسايگان ايران به ويژه در خليج فارس ادامه دهد و موقعيت خود را به عنوان بزرگ ترين فروشنده تسليحات به اين کشورها حفظ کند. از منظر وي گرچه تجربه عراق در حمله به کويت به آمريکا آموخت که کشورهاي عربي حاشيه خليج فارس از توان نظامي لازم براي بهره گيري از تسليحات پيشرفته برخوردار نيستند اما به گمان نويسنده، تداوم فروش تسليحات مي تواند نشانه اي از تعهد آمريکا به امنيت اين کشورها تلقي شود. البته او به عمد به اين نکته اشاره نمي کند که فروش بي محاباي تسليحات به اعراب چه منافع اقتصادي کلاني را براي آمريکا در بر دارد و به هر بهانه اي تداوم خواهد يافت و نياز به توصيه پولاک ندارد.

مديريت بحران
 

مولفه پاياني اي که پولاک جهت شکل دهي موفقيت آميز به بازدارندگي در قبال ايران بر آن انگشت مي نهد، مديريت بحران است. از منظر وي مديريت بحران يکي از مولفه هاي اساسي هر استراتژي بازدارندگي است؛ به گونه اي که مي توان اجراي موفقيت آميز آن را عامل اصلي در نگرفتن جنگ ميان شوروي و آمريکا در دوران جنگ سرد دانست. او الزامات مديريت بحران موفقيت آميز را چنين برمي شمارد:
1-درک صحيح طرفين از يکديگر
2-قابليت برقراري ارتباط سريع و آسان با يکديگر در شرايط بحراني
3-فهم صحيح سيگنال هاي يکديگر
او معتقد است که اين شرايط در تعاملات ايران و آمريکا يا وجود ندارد يا بسيار کمرنگ است و از اين رو مديريت بحران ميان آنان چندان محلي از اعراب ندارد. از همين رو توصيه مي کند در نخستين گام براي تقويت روند مديريت بحران، يک خط ارتباطي براي مواقع بحراني (hot line) ميان دو کشور برقرار شود.
رويکرد اعمال بازدارندگي در برابر ايران که نمونه اي از آن در اينجا ذکر شد، با نقدهاي جدي اي در محافل فکري ايالات متحده مواجه شده است. يکي از مهم ترين اين نقدها که بر همين مقاله پولاک وارد شده و نويسنده آن مدعي است بازدارندگي در برابر کشوري با مختصات ايران قابل اعمال نيست، در سايت شوراي روابط خارجي آمريکا (www.cfr.org) منتشر شده است.
منبع:ديپلما تيک شماره 42